بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]

شبی خواب دیدم . خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم.

سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد.برای هر صحنه ،به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم . یکی به من تعلق داشت ودیگری به خداوند.

وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد،باز به رد پاها نگریستم.فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود.

همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود .مضطرب شدم واز پروردگار پرسیدم:

پروردگارا،تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم ،تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت،اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد،نمی فهمم چرا،وقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم ،تو مرا ترک کردی ؟؟؟

پروردگار پاسخ داد:فرزند عزیزم ،من تو را دوست دارم وهرگز رهایت نمی کنم.

در دوران آزمون ورنج تو ،وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است که من تو را در آغوشم می بردم